ای خدایم

حرف دل

به قلم زیبای*لیلی هژیر*

بنواز

باید مدام کوک کرد
دلی را که از

خستگی روزگار
صدایش ناموزون‌ست

باید جان را نواخت
چه به سرود
چه به حضور
و امید آوازی‌ست
که هر روز

باید خواند.

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:11 توسط maryam |

سروده ای زییا ازساعر*فرح فریما*

خواب دیدم ...

خواب دیدم مرده بودم
طناب دار می رقصید
و تیرک هایِ چوبی از میانِ
گودیِ انگشت هایم

ریشه می زد

خواب دیدم گورِ من؛
گلخانه ای شد
سر به سر سرو و اقاقی
بوته هایِ رز،

یاسمن ها، نسترن ها
از میانِ چشم هایم؛
لاله رویید،

لاله هایِ سرخ و گلگون؛

خواب دیدم
شاخ و برگِ تاک ها؛
پر بود، از

انگور هایِ مست
و دستانم

ساغری بودند؛ لبریز
از شرابِ نابِ لب هایِ

شقایق ها؛
که بی پروا؛ سرودِ عشق
می خواندند و
آوازِ پرِ
پروازِ را؛ در باد!

+ نوشته شده در شنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 20:42 توسط maryam |