به قلم زیبای*لیلی هژیر*

باید مدام کوک کرد
دلی را که از
خستگی روزگار
صدایش ناموزونست
باید جان را نواخت
چه به سرود
چه به حضور
و امید آوازیست
که هر روز
باید خواند.
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:11 توسط maryam
|
حرف دل

باید مدام کوک کرد
دلی را که از
خستگی روزگار
صدایش ناموزونست
باید جان را نواخت
چه به سرود
چه به حضور
و امید آوازیست
که هر روز
باید خواند.

خواب دیدم مرده بودم
طناب دار می رقصید
و تیرک هایِ چوبی از میانِ
گودیِ انگشت هایم
ریشه می زد
خواب دیدم گورِ من؛
گلخانه ای شد
سر به سر سرو و اقاقی
بوته هایِ رز،
یاسمن ها، نسترن ها
از میانِ چشم هایم؛
لاله رویید،
لاله هایِ سرخ و گلگون؛
خواب دیدم
شاخ و برگِ تاک ها؛
پر بود، از
انگور هایِ مست
و دستانم
ساغری بودند؛ لبریز
از شرابِ نابِ لب هایِ
شقایق ها؛
که بی پروا؛ سرودِ عشق
می خواندند و
آوازِ پرِ پروازِ را؛ در باد!