شعری بسی زیبا ازشاعر*قیصرامین پور*

در شعرهای من
خورشید
از موضعِ مضایقه میتابد
خورشیدهای زردِ مقوایی
و آسمانِ سربی
با بادهای سر
در شعرهای من جریان دارد
هر چند این برگهای کاهی
با این حروفِ سربیِ سنگین
بر بالهای باد سفر میکنند
اما
خورشیدهای شعر من، اینجا
خورشید نیستند
اینجا
خورشیدهای شعرِ مرا باد میبَرد
این دَردِ کوچکی نیست
در روستای ما
مردم
شعرِ مرا به شور نمیخوانند
گویا زبانِ شعرِ مرا، دیگر
این صادقانِ ساده نمیدانند
و برگهای کاهیِ شعرم را
شعری که در
ستایشِ گندم نیست
یک جو نمیخرند
از من گذشت
اما دلم هنوز
با لهجهی محلیِ خود حرف میزند
با لهجهی محلیِ مردم
با لهجهی فصیحِ گُل و گندم
گندم
خورشیدِ روستاست
وقتی که باد موج میاندازد
در گیسوی طلاییِ گندمزار ..
خورشیدهای شعرِ من آنجاست .
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم آبان ۱۴۰۳ ساعت 18:8 توسط maryam
|